سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 89 آذر 30 , ساعت 1:27 صبح
تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید نیست

اسیر گریه بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم،دل اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم،نفسم بی غبار باید و نیست

مرا زباده نوشین نمیگشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست

به سرد مهری باد خزان نباید و هست
به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغ دار باید و نیست

کجا به صحبت پاکان رسی؟که دیده تو
به سان شبنم گل،اشکبار باید و نیست

رهی!به شام جدایی چه طاقتی ست مرا؟
که روز وصل،دلم را قرار باید و نیست
َ

لیست کل یادداشت های این وبلاگ